+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم تیر ۱۳۸۸ ساعت 13:3 توسط پوپک
دوست می دارم که با خویشان خود بیگانه باشم همدم عقلم چرا هم صحبت دیوانه باشم دل به هر کس می سپارم ، من که در دل ها مقیمم تا توانم شمع مجلس شد ، چرا پروانه باشم آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی آرزو دارم که با هر آشنا بیگانه باشم مرغ خوشخوانم وگر در حلقۀ زاغان نشینم کی توانم لحظه ای در نغمۀ مستانه باشم مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم با چنین نا مردمان بیگانه باشم یا نباشم ؟